امــروز یادم افتــاد دفتــر خاطراتـــی که خیلـــی وقت است چیزی در آن ننوشتـه ام . . . بــا خودم میگم : " فکرش رو بکن یه روز میمیری ! اون میمونـــه و ایـن دفتــر " دلم میســوزه برای تو که میشکنی روزی که مـن نیستم تــو ایـن دفتــر را میخونــی خُــرد میشی وقتــی میفهمــی چقــدر به یادت بودم . . !
دنـــــیـــــــا : بازی هایت را سرم درآوردی گرفتنی ها را گرفتی دادنی ها را ندادی حسرت ها را کاشتی زخم ها را زدی دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم … محتاج یک خواب بی بیدارم !
روی دیــوار نـــــگاهت دریچـــه ای باز میـــکنم از این دریـــچه ، هزار قاصـــــدک ، از عشــــق خود ســــمت نــــــگاه تو روانـــــــه میـــکنم خـــوان پیــــامشان ببـــین احســاســــشان ،قـــلب خود را همــــراهشان سوی تو حـــواله میــــکنم ...
.بـــاور کـــن بنـــد ِ دلــم بســـته به مـــــوی تو ونَبـــــض ِ زنـــــــدگـــی ام به چشــــم تو ، اشتیــــــاقـــــم را اینـــــــــبار زیر چشـــــــمی نبـــــین ، دستـــــهایم گــــــشوده ســـــوی تو ...
.غـــریب و دلـــمرده است لحظه های ِ خاکســــتری تماشـــــایی ندارد غــــزلهای ِ پـــژمـــردنی تا طلــــوع ِ شــــعر نو با من مــــدارا کن برگرد به شـــــعرهایم مرا شــــاعر چـــــشمان خود کن
.عمــــری بسر شد تو نبــــودی خاطــــــره زرد شد تو نبــــودی تا هَجــــمه ی درد و غــــم ِدوری ، از پام نیـــــــنداخت برسر مــــهر باش و برآن باش ، که بیــــــــایی .....
.غربت چشـــمانت مرا اینطور بی خانمان کرد وگـــرنه روزی مــــن هم ســرو ســـامانی داشـــتم .....
.در ســـایه بمـــــــان مگــــــــــــذار پـــــــرده از رویــــــــــت بیفــــــــــتد دل ، هنــــوز تـــــــاب ِ کشف ِ اســــرار ِ تورا نــــــــدارد ....
.عشق من گوش کن یادته که گفتم دوستت دارم و پرسیدی چقدر ؟ جوابم یادته ؟ گفتم نمی دونم و فقط می دونم خیلی زیاد ... ولی حالا می دونم چقدر : عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .
.سكوت ،سكوت را در شب، شب را در بستر، بستر را برای اندیشیدن به تو دوست میدارم من عشق را در امید، امید را در تو، تو را در دل، دل را در موقع تپیدن به خاطر تو دوست دارم ای دوست من خزان را به خاطر رنگش، و بهار را به خاطر شكوفه هایش و خدایی كه دل را برای تپش ، تپش را در پاسخ ، پاسخ را در چشمان قشنگ تو برای عصیان زندگی آفرید دوستدارم
.به چه می خندی عزیز !؟ به چه چیز !؟
به شكست دل من !؟ یا به پیروزی خویش !؟
به چه می خندی عزیز !؟ به نگاهم كه مستانه تو را باور كرد !؟
یا به افسونگریه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟
به چه می خندی عزیز !؟ به دل ساده ی من می خندی !؟
كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست !؟ یا به جفایت كه مرا زیر غرورت له كرد !؟
به چه می خندی عزیز !؟ به هم آغوشی من با غم ها
یا به ........ خنده دار است.....بخند !!!
.دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم.
.این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم ...
ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام! نامهای دارم از فاصلهها، چند شب بود که من خواب تو را میدیدم. خواب دیدم که فراری هستی! میگریزی از شهر، پاسبانان همه جا عکس تو را میکوبند. جارچیها همه جا نام تو را میخوانند. در همه کوی و گذر قصهی تبعید تو بود! مردم و تیر و تفنگ، اسبهایی چابک.. متهم: قاتل گلهای سپید، جایزه: یک گل رُز.. و تو میدانی من عاشق گلهای رُزم! دوست دارم بنویسی به کجا خواهی رفت؟ مردم شهر چرا در پی تو میگردند؟ نگرانت شدهام، بیجوابم مگـذار..
.مهربانم دیگر نگران تنهایی من نباش این روزها دل خوش به محبت غریبه ای هستم و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته و کوکانی که پشت چراغ های قرمز به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند
.
من به درک … بذار خوشبخت بشه… بذار روزهاش رنگی بشن… بذار لبش خندون باشه… تو که میدونی وقتی میخنده چقدر خوشگل میشه!!
.
.برای همه وقت هایی كه مرا به خنده واداشتی برای همه وقت هایی كه به حرف هایم گوش دادی برای همه وقت هایی كه به من جرات و شهامت دادی برای همه وقت هایی كه مرا در آغوش گرفتی برای همه وقت هایی كه با من شریك شدی برای همه وقت هایی كه با من به گردش آمدی برای همه وقت هایی كه خواستی در كنارم باشی
.
.من رفتم چون ترسیدم شرایطی که واسم پیش اومده رو نپذیری و اگه هم پذیرفتی سرم منت بذاری. رفتم که همیشه برام بزرگ باشی آرزوم باشی اومدم بگم که برام غیر قابل تصور بود که عشقم فکر کنه بهش خیانت کردم همیشه واست بهترینا رو خواستم همیشه از خدا خواستم و می خوام که با تمام وجودت بخندی، همیشه از زندگیت لذت ببری و بهترینا رو تو زندگیت بهت بده. به خدا همیشه دوست داشتم و خواهم داشت. خداحافظ
.
حس خوبی است ! دیدن و بودن تمام آنهایی كه دوستشان داری . آنان كه از آغاز گرمای نفسهاشان تلخی هایت را زدود و بارها چیدن خوشه ی بشارت را با سر انگشتان مهربانشان نظاره كردی ... چه نعمتی است اینجا قدم زدن و سر مستانه از درد خویشتن رهایی یافتن و اندكی آسوده گشتن . اینجا می شود غبار را زدود . خاك عكسهای كهنه را تكاند . انار های سرخ را دانه كرد و گلپر پاشید.
.
امروز دلم خیلی هواتو کرده… امروز خیلی دلم می خواد از تو بگم… امروز بد جوری حضور دستای مهربونت رو روی شونه هام کم دارم… امروز هوای گریه دارم…
تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی! نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
.
خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم
.
دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام ؛ یعنی روزی می رسد که تو را بجا نیاورم . از کنارم رد شوی و صدای گامهایت را فراموش کرده باشم و بوی عطرت را نشناسم . دکترها غلط کرده اند ؛
بودن تو دلیل نمی خواهد تو خودت دلیل بودنی بودن من را دلیل باش … . . دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت تو ساده باور کن که من سخت دوستت دارم … . . *۱۴۴*I Love You# شارژ جدید قلبت از طرف کسی که شگفت انگیز دوستت داره ...! . . یه وقتایی فراموش کردن بعضیا مثل فراموش کردن نفس کشیدنه ، درست مثل فراموش کردن “تو” … . . با تو قدم زدن را آنقدر دوست دارم که به جای خانه برای عشقمان جاده خواهم ساخت … . . با مداد کودکیم مى نویسم دوستت دارم چون کودکى هیچوقت دروغ نمى گوید ...!!! . . این روزها همه میگن “بیخیال شو” چه میدونن که تو خیالم رو خیلی وقته که بردی ...! . . تو مال منی ، بگو خب ! . . نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری . . خوشبختی یعنی در خاطر کسی ماندگاری که لحظه های نبودنت را با تمام دنیا معامله نمیکند ...! . . آدما خیلی نمیتونن از هم دور باشن ، بالاخره یه چیزی جا میمونه که مجبورن برگردن ! سعی نکن از من دورشی چون دلت اینجاست … . . ﻣﯿﺘﻮﺍنم ﺗﻤﺎﻡ زندگیم ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ بگیرم ؛ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪگیم ﯾﮏ “تو” ﺑﺎﺷﺪ ...! . . این روزها هیچ چیز سرجایش نیست جز تو ! چه زیبا جا گرفته ای در دلم … . . چگونه دنیا را نخواهم وقتی تو تمام دنیای منی ؟؟؟ . . هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند اما آنچه خوب است همیشه زیباست ! تقدیم به خوبترین زیبا … . . من از تو راه برگشتی ندارم ، به سمت تو سرازیرم همیشه ....! . . جز حروف نام تو ، تمام حرف ها اضافه اند ...! . . دوستت دارم تا آخر تا انتهای باور تا آخر زمونه این خط – اینم + نشونه ...! . . هر پنجره ای زیباست اگر “تو” میان قاب آن طلوع کنی … . . دنیا به من نیاموخت که در غیابت صبور باشم اما وفا به من آموخت که فراموشت نکنم ...! . . اگر دستانم را بشکنند با اشک چشمانم اگر چشمانم را کور کنند با نفسهایم اگر نفسم را ببرند با قلبم و اگر قلبم را پاره پاره کنند با خون جگرم خواهم نوشت : دوستت دارم ...! . . عشق یعنی وقتی که قلب تو رو میشکنه ، تو با قطعه قطعه قلب شکستت هنوزم دوستش داری … . . دوریت را چه کنم ای سراپا همه راز ؟ ای سرا پا همه ناز ؟ به که گویم غم خویش ؟ به گل پرپر یاس ؟ تو بگو گریه کنم یا نکنم ؟ دوریت را چه کنم ؟ . . به سلامتیه قشنگترین موسیقی دنیا : یعنی صدای قلب کسی که همه زندگیته ....! . . ببین گوش کن : فرقی نمیکنه من و تو متولد کدوم برج سالیم ، مهم اینه که اگه تو نباشی من همیشه برج زهرمارم ! . . در مسابقه زندگی گل زدن مهم نیست ، گل شدن مهم است ! تقدیم به سرور گل ها
امروز کنار خیابون ایستاده بودم که یه دختره با جنسیس اومد جلوم ترمز کرد و گفت: ببخشید، می خوام برم صادقیه … منم بهش گفتم :کار خوبی می کنی... خیلی جای خوبیه! برو به امید خدا... از خنده دیگه نمی تونست حرکت کنه!
.
داشتم تو خیابون می رفتم، می دیدم همه بهم نگاه می کنن و من رو به هم نشون می دن. یه حس اعتماد به نفس شدید پیدا کرده بودم... سرمو گرفتم بالا، دیدم یه آقاهه بهم گفت: آخرش چند؟ گفتم: چی چند؟ گفت لباسات. گفتم: فروشی نیست. گفت: پس مارک های روشو دربیار!
.
داییم به فروشنده می گه: به نظر شما كدوم رنگ رو بخریم؟ فروشنده: والا، این به سلیقه ی شخصی تون بر می گرده. من نمی تونم نظری بدم. داییم: حالا شما اگه بودی كدوم رو می خریدی؟ فروشنده: چی بگم والا؟ شما باید بپسندین، سلیقه ها متفاوته. داییم: سلیقه ی شما كدوم رو می پسنده؟ فروشنده: والا من اگر بودم نقره ای رو می خریدم. داییم: پس اگر زحمتی نیست اون مشكی رو به ما بده! فروشنده با تعجب گفت: چرا مشكی؟! داییم: اون نقره ایه حتما مشكلی داره كه اصرار داری به ما بندازیش!
.
داره رعد و برق می زنه. مامانم می خواد بره روی پشت بوم لباس ها رو جمع کنه. می گه وای چه رعد و برقی! نکنه برق بگیرتم! پاشو تو برو! یعنی دهنم باز موند از این حرف مامانم ... من سر راهیم، می دونم!
.
امان از این مانکن های جلوی مغازه ها! امروز دماغ یکیشون رو گرفتم، بهم گفت: مرض داری؟ نگو صاحب مغازه بود!
.
رفته بودم امتحان شهر برای گواهینامه... اولش افسره اومد خودی نشون بده، گفت: همه تون جمع شین. من این جا با هیچ کس تعارف ندارم... هیچ کس رو هم الکی قبول نمی کنم. چون بعدا در برابر جون شما مسئولم... هفته قبل رفته بودم سر صحنه تصادف برای کارشناسی. راننده می خواسته تراک آهنگ سی دی رو عوض کنه، خودش و همه خانواده اش رفتن تو دره و ماشین منفجر شد... فقط تیکه های بدنشون رو باید جمع می کردی. هیچی ازشون نمونده بود. من هم اومدم مثلا خود شیرینی کنم بگم خیلی حواسم به سخنرانی شماست، گفتم: ببخشید سرکار! اگه همه شون درجا مردن، اون وقت جناب عالی از کجا فهمیدید می خواسته تراک عوض کنه؟ یعنی جمعیت منفجر شد از خنده! گفت: تو بیا بیرون، کارتکست ام بیار... یه خطی روش کشید، گفت تا 3 ماه دیگه این جا نبینمت!
.
فشار خونم رفته بود بالا، رفتم دکتر. خواستم به دکتر بگم فشار خونم رفته بالا و سرم درد می کنه، گفتم آقای دکتر! به دادم برسید. فشارخونم درد می کنه!
.
چند روز پیش دلم درد می کرد. به مامانم گفتم دلم درد می کنه، می خوام برم دکتر. مامان بزرگم که اون جا بود گفت: نمی خواد بری دکتر، نوشابه بخور! ما قدیما وقتی بز و گوسفندامون معده شون به هم می ریخت بهشون نوشابه می دادیم!
.
ﺍﺯ خواهرزاده ام پرسیدم: دایی جون! ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻩ ﯾﺎ ﭘﻮﻝ ﯾﺎ ﺧﻮﺷﺘﯿﭙﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ هیچ کدوم رو ﻧﺪﺍﺭﯼ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟
.
یادمه دو روز قبل از روز پدر توی شرکت پشت کامپیوترم بودم، داشتم توی یاهو مسنجر چت می کردم دیدم مادرم آن شد... پی ام دادم: مامان سلام، خوب شد اومدی این جا، این بابا که نمی ذاره منو تو تنها شیم حرف بزنیم که واسه روز پدر چی بخریم؟ مامانم: سلام پسرم، با پولای تو بخریم یا پولای من؟ من: مامان چه فرقی می کنه؟ مامانم: فرق می کنه دیگه، اگه من بخوام از پولای خودم بخرم باید از بابات پول بگیرم واسش کادو بخرم. ولی اگه تو بخری از پولای خودته... من: چه حرفیه؟ باشه، من پولشو می دم. چی بخریم؟ مامانم: بابات خیلی آی پد نیو دوست داره. قیمتش یک میلیون و خورده ایه، اونو بخر براش پسرم از طرف خودم و خودت. من: مامان! یکم گرون نیست؟ مامانم: نه پسرم، بابات خیلی زحمت کشه... من: چشم، می خرم امروز. یهو دیدم گوشیم زنگ خورد، اسم مامانم افتاد! گوشی رو برداشتم، گفتم: مامان! شما که داشتی چت می کردی باهام، چرا زنگ زدی؟ مامان پشت تلفن: من؟ من بیرون خونه ام! بابات داشت ایمیل هاشو چک می کرد، حتما اونه با آی دی من آن شده! خدا وکیلی اگه من نصف مخ بابام رو داشتم که این همه نقشه می ریزه الان تو ناسا بودم...
.
داشتم نهار درست می کردم، یه لحظه خم شدم، موهام سوخت... به مامانم می گم: آخ! موهام سوخت. می گه: آره، یه لحظه دیدم بوی کله پاچه گوسفند میاد...
.
یه روز رفته بودم خونه دوستم. موقع خداحافظی از خواهر دوستم باهاش دست دادم و به جای این که بگم خداحافظ، گفتم چه طوری؟ بعد خودم ار خجالت آب شدم!
.
مامانم می گه: پسرم! همین جوری که نشستی پای اینترنت، این تخم مرغ ها را هم بذار زیرت جوجه شن. احساس مسئولیت که نداری... حداقل حس پدری رو تجربه کن!
.
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم، خانم مجری توی تلویزیون می گفت: بچه ها! وقتی قول می دین باید به قولتون عمل کنین. من هم می ترسیدم به کسی قول بدم چون فکر می کردم باید اتاق عمل برم و عمل کنم!