روی دیــوار نـــــگاهت دریچـــه ای باز میـــکنم از این دریـــچه ، هزار قاصـــــدک ، از عشــــق خود ســــمت نــــــگاه تو روانـــــــه میـــکنم خـــوان پیــــامشان ببـــین احســاســــشان ،قـــلب خود را همــــراهشان سوی تو حـــواله میــــکنم ...
.بـــاور کـــن بنـــد ِ دلــم بســـته به مـــــوی تو ونَبـــــض ِ زنـــــــدگـــی ام به چشــــم تو ، اشتیــــــاقـــــم را اینـــــــــبار زیر چشـــــــمی نبـــــین ، دستـــــهایم گــــــشوده ســـــوی تو ...
.غـــریب و دلـــمرده است لحظه های ِ خاکســــتری تماشـــــایی ندارد غــــزلهای ِ پـــژمـــردنی تا طلــــوع ِ شــــعر نو با من مــــدارا کن برگرد به شـــــعرهایم مرا شــــاعر چـــــشمان خود کن
.عمــــری بسر شد تو نبــــودی خاطــــــره زرد شد تو نبــــودی تا هَجــــمه ی درد و غــــم ِدوری ، از پام نیـــــــنداخت برسر مــــهر باش و برآن باش ، که بیــــــــایی .....
.غربت چشـــمانت مرا اینطور بی خانمان کرد وگـــرنه روزی مــــن هم ســرو ســـامانی داشـــتم .....
.در ســـایه بمـــــــان مگــــــــــــذار پـــــــرده از رویــــــــــت بیفــــــــــتد دل ، هنــــوز تـــــــاب ِ کشف ِ اســــرار ِ تورا نــــــــدارد ....
.عشق من گوش کن یادته که گفتم دوستت دارم و پرسیدی چقدر ؟ جوابم یادته ؟ گفتم نمی دونم و فقط می دونم خیلی زیاد ... ولی حالا می دونم چقدر : عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .
.سكوت ،سكوت را در شب، شب را در بستر، بستر را برای اندیشیدن به تو دوست میدارم من عشق را در امید، امید را در تو، تو را در دل، دل را در موقع تپیدن به خاطر تو دوست دارم ای دوست من خزان را به خاطر رنگش، و بهار را به خاطر شكوفه هایش و خدایی كه دل را برای تپش ، تپش را در پاسخ ، پاسخ را در چشمان قشنگ تو برای عصیان زندگی آفرید دوستدارم
.به چه می خندی عزیز !؟ به چه چیز !؟
به شكست دل من !؟ یا به پیروزی خویش !؟
به چه می خندی عزیز !؟ به نگاهم كه مستانه تو را باور كرد !؟
یا به افسونگریه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟
به چه می خندی عزیز !؟ به دل ساده ی من می خندی !؟
كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست !؟ یا به جفایت كه مرا زیر غرورت له كرد !؟
به چه می خندی عزیز !؟ به هم آغوشی من با غم ها
یا به ........ خنده دار است.....بخند !!!
.دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم.
.این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم ...
ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام! نامهای دارم از فاصلهها، چند شب بود که من خواب تو را میدیدم. خواب دیدم که فراری هستی! میگریزی از شهر، پاسبانان همه جا عکس تو را میکوبند. جارچیها همه جا نام تو را میخوانند. در همه کوی و گذر قصهی تبعید تو بود! مردم و تیر و تفنگ، اسبهایی چابک.. متهم: قاتل گلهای سپید، جایزه: یک گل رُز.. و تو میدانی من عاشق گلهای رُزم! دوست دارم بنویسی به کجا خواهی رفت؟ مردم شهر چرا در پی تو میگردند؟ نگرانت شدهام، بیجوابم مگـذار..
.مهربانم دیگر نگران تنهایی من نباش این روزها دل خوش به محبت غریبه ای هستم و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته و کوکانی که پشت چراغ های قرمز به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند
.
من به درک … بذار خوشبخت بشه… بذار روزهاش رنگی بشن… بذار لبش خندون باشه… تو که میدونی وقتی میخنده چقدر خوشگل میشه!!
.
.برای همه وقت هایی كه مرا به خنده واداشتی برای همه وقت هایی كه به حرف هایم گوش دادی برای همه وقت هایی كه به من جرات و شهامت دادی برای همه وقت هایی كه مرا در آغوش گرفتی برای همه وقت هایی كه با من شریك شدی برای همه وقت هایی كه با من به گردش آمدی برای همه وقت هایی كه خواستی در كنارم باشی
.
.من رفتم چون ترسیدم شرایطی که واسم پیش اومده رو نپذیری و اگه هم پذیرفتی سرم منت بذاری. رفتم که همیشه برام بزرگ باشی آرزوم باشی اومدم بگم که برام غیر قابل تصور بود که عشقم فکر کنه بهش خیانت کردم همیشه واست بهترینا رو خواستم همیشه از خدا خواستم و می خوام که با تمام وجودت بخندی، همیشه از زندگیت لذت ببری و بهترینا رو تو زندگیت بهت بده. به خدا همیشه دوست داشتم و خواهم داشت. خداحافظ
.
حس خوبی است ! دیدن و بودن تمام آنهایی كه دوستشان داری . آنان كه از آغاز گرمای نفسهاشان تلخی هایت را زدود و بارها چیدن خوشه ی بشارت را با سر انگشتان مهربانشان نظاره كردی ... چه نعمتی است اینجا قدم زدن و سر مستانه از درد خویشتن رهایی یافتن و اندكی آسوده گشتن . اینجا می شود غبار را زدود . خاك عكسهای كهنه را تكاند . انار های سرخ را دانه كرد و گلپر پاشید.
.
امروز دلم خیلی هواتو کرده… امروز خیلی دلم می خواد از تو بگم… امروز بد جوری حضور دستای مهربونت رو روی شونه هام کم دارم… امروز هوای گریه دارم…
تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی! نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
.
خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم
.
دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام ؛ یعنی روزی می رسد که تو را بجا نیاورم . از کنارم رد شوی و صدای گامهایت را فراموش کرده باشم و بوی عطرت را نشناسم . دکترها غلط کرده اند ؛